رهبران برند - Brand Leadres

آموزش برندینگ

رهبران برند - Brand Leadres

آموزش برندینگ

رهبران برند - Brand Leadres

موسس : مرجان جانقربان
مدرس،مشاور و طراح برند / پزشک تغذیه / مدرس و نوازنده ویولن


دفتر مرکزی مجموعه : خ ارم، شیراز، ایران

شماره در تلگرام :
09217951081

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

فرض کنید قصد دارید کسب و کاری را راه اندازی کنید و محصول (کالا یا خدمات)تولید و ارائه کنید. آیا می دانید دقیقاً چه چیزی تولید خواهید کرد؟ آیا از میل و گرایش و ذائقه ی مخاطب یعنی مردم نسبت به آن محصول خاص باخبرید؟ آیا اطمینان دارید که فردا پس از تولید آن، تمام سرمایه گذاری ها، تولیدات و زحمات شما به پول تبدیل خواهد شد؟ اگر جواب شما منفی است، پس چرا میخواهید محصولی را تولید و ارائه کنید که از علاقمندیِ مردم، فروش رفتن، و تبدیل به پول شدن آن اطمینان ندارید؟ به نظر شما قبل از دست به کار شدن و تولید محصول، برای تضمینِ فروش و پول ساز بودنِ آن چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که باید با اقدامات و فرآیندهایی سنجیده و کارشناسانه، ابتدا ذائقه و نیازهای مردم را ارزیابی کنید و از وجود تقاضا برای محصول تان مطمئن شوید؟ بازاریابی و فروش یعنی همین متأسفانه بسیار مشاهده میشود که مردم و حتی بسیاری از متخصصان و صاحب نظران مقوله ی بازاریابی و مقوله ی فروش را یکسان میدانند.

در توضیح این شُبهه باید گفت که بازاریابی فرآیندی است از بیرون به درون ولی فروش فرآیندی است از درون به بیرون. یعنی چه؟ یعنی اینکه در بازاریابی ابتدا نیاز و تقاضا را بیرون از محیط کسب و کار میسنجیم و سپس در داخل سیستم بر اساس اطلاعات بدست آمده ی بیرونی اقدام به تولید محصول مناسب می کنیم. اما در فرآیند فروش، ما پس از تولید محصول و البته به پشتوانه ی اطلاعاتی که از طریق بازاریابی بدست آورده و تولید محصول کرده ایم، اقدام به مذاکره با مشتری هایی میکنیم که توجه شان به محصول ما جلب شده و اکنون قصد داریم با پیگیری و ترغیب آنها به خرید محصول ما و پرداخت پول، تولیداتمان را به پول تبدیل و گردش مالی ایجاد کنیم که این باعث رونق و موفقیت کسب و کارمان خواهد شد. در آگهی های جذب کارشناس یا کارمند یا مدیر فروش، اغلب دیده میشود که واژه ی «بازاریاب» به اشتباه بجای واژه ی «فروش» بکار میرود. واقعیت این است که بازاریاب ها( Marketers )  فروشنده نیستند! بازاریاب ها افرادی هستند متخصص و تحصیلکرده در حوزه های بازاریابی و بازرگانی و آگاه به امور مدیریتی، سازمانی، روانشناسی، فنون مذاکره و ارتباطات و … . توجه داشته باشید که یافتن افرادی که واقعاً در این زمینه حرفه ای و کارشناس باشند به سادگی امکان پذیر نیست! البته در مورد فروش باید گفت که در گذشته براساس روشهای منسوخ شده، تصور می شد که پس از آنکه فرآیند فروش به پایان رسید، کارشناس فروش دیگر وظیفه ی خود را انجام داده و کار تمام است! اما امروزه طبق روش های نوین و پیشرفته ی فروش، پیگیری پس از فروش و حفظ و وفادار نگه داشتن مشتریانی که تا مرحله ی خرید پیش آمده اند بسیار مهم و حیاتی است. که البته در این فرآیند مسئولیت ارزیابی و بازارسنجی (بررسی و ارزیابی ظرفیت های بازار) و نظرسنجی از مشتریان به عهده ی بازاریاب هاست که در این میان کارشناسان فروش واسطه و رابط میان کارشناسان بازاریابی و مشتریان هستند و میتوانند در فضایی دوستانه و سرشار از اعتماد، به بازاریاب ها در تحقق اهداف و تحقیقاتشان کمک کنند. اما چرا پیگیری بعد از فروش تا این حد مهم و حیاتی است؟ به دو دلیل! نخست اینکه بطور تقریبی، هزینه ی جلب مشتری جدید حدود 10 برابر هزینه ی جلب رضایت مشتری های کنونی و قدیمی است. دیگر اینکه مدت ها طول میکشد که مشتری های جدید بتوانند به اندازه ی مشتری های قدیمی و وفادارتان به شما اعتماد و از شما خرید کنند.با توجه به آنچه مطرح کردیم می توان به لزوم آموزش بازاریابی و آموزش اصول فروش موفق و بهره گیری از توصیه های مشاور بازاریابی و فروش به منظور موفقیت در مدیریت فروش و اجرایی سازی سیاست های بازاریابی و فروش موفق و پول ساز پی بُرد. بی تردید، پیش از اینکه مدیر موفقی باشید بایستی تلاش کنید تا مدیر فروش موفقی باشید زیرا موفقیت و نتیجه بخش بودن فرآیند مدیریت کسب و کار در هر حوزه ای، تنها با تضمین فروش محصولات امکان پذیر است. واضح است که همه ی ما در هر کسب و کار و هر حرفه ای که باشیم، به نوعی فروشنده ی محصول یا خدماتی خاص هستیم. بنابراین می توان مهارت فروش موفق را منشأ رونق و توسعه ی هر کسب و کاری دانست. در مجموع میتوان گفت که هدف از بازاریابی، سهل الوصول کردن اهداف فروش است. یعنی با شناخت دقیق از مشتری میتوان این اطمینان را بدست آورد که کالا یا خدمات ارائه شده دقیقاً همان چیزی است که مشتری میخواهد، در نتیجه با کمترین تلاش هم میشود مشتریان بالقوه و علاقمند را به پرداخت پول و خرید کالا/ خدمات ترغیب کرد. از سوی دیگر باید گفت که این قضیه، از ارزش و اهمیت فروش و تبلیغات هدفمند کم نمیکند. بلکه این دو مقوله، زیرمجموعه های فرآیند گسترده تر و جامع تری به نام «بازاریابی» هستند.

خلاصه ی کلام اینکه فروش فرآیندی مستقل و مؤثر در موفقیت کسب وکار و پول ساز شدن محصول محسوب میشود، اما برای تحقق تمام و کمالِ فروش ترجیحاً لازم است که از طریق بازاریابی قوی و کارشناسانه، بستر مناسبی برای نفوذ به بازار و گسترش محصول در آن ایجاد و فراهم شود.امید است با توضیحات مختصری که داده شد، ذهنیت روشنی در مورد تفاوت های دو مقوله ی بازاریابی و فروش در ذهن مخاطبان گرامی ایجاد شده و مطالب عنوان شده مفید بوده باشند.                                                                                                                                 

  • رهبران برند


۱) شناخت مخاطب

بهترین برندها یا نمانام‌ها شناخت کاملی از خصوصیات جمعیتی بازار هدف و علایق و شیوه‌ها و ابزارهای ارتباط‌گری آنان دارند. به استثنای ابرشرکت‌های زنجیره‌ای مثل وال‌مارت، اکثر کسب و کارها به دنبال مخاطبان هدف مخصوصی هستند.

شناخت بازار هدف از آن رو اهمیت دارد که ضمن حفظ هویت کلی یک برند زمینه را برای رساندن صدا به مشتریان و دسترسی به کارزار تبلیغاتی، فراهم می‌کند و در عین حال به خلق یک پیوند انسانی و ارگانیک بین شرکت و مخاطبانش کمک می‌کند. پر واضح است که نمی‌توان همه‌ی سلایق را پاسخ داد. به همین دلیل تلاش برای جلب رضایت همه (به‌عبارتی نادیده‌انگاری مفهوم یک بازار هدف) می‌تواند معکوس عمل کند و عملا باعث شود برند یک شرکت تضعیف شود و شکست بخورد. یافتن رهیافت برندسازی درست در وهله‌ی نخست مستلزم شناخت بازار هدف است.

۲) بی‌همتایی (یا منحصربه‌فردی)

یک هویت یا شخصیت برند مستلزم وجود چیزی متمایز و مشخص است. برای نمونه ، اپل را در سراسر جهان به خاطر محصولات خلاقانه و نیز جاذبه‌ی زیباشناسی و مینی‌مالیستی(ابزارک‌سازی) می‌شناسند. پیتزا دومینو مجبور بود که به مشتریانش تضمین بدهد که پیتزاهایشان تا ۳۰ دقیقه خواهد رسید و در غیر این‌صورت مجانی هستند.شرکت تامس(TOMS) برای ایجاد جاذبه‌ی فروش به ازای خرید هر جفت کفش یک جفت کفش را به رایگان به کودکان نیازمند اهدا می‌کند. خلق یک شخصیت یا هویت در عرصه‌ی اقتصاد و دنیای کسب و کار به یک ایده‌ی انقلابی نیاز دارد. به عبارتی دیگر مستلزم چیزی مشخص و خاص است که آن را از رقبا متمایز کند. در دنیای واقع، وجود یک شرکت فقط با یک شگرد و قابلیت منحصر به فرد امکان‌پذیر است مشروط بر آن که آن شگرد واقعا خوب باشد. به محض این که شرکت به آن شگرد پی ببرد بهتر است روی آن متمرکز شود و به موقع آن را عرضه و معروف کند. آیا می‌دانید کدام محصول، خدمت یا جاذبه‌ی فروش بی‌همتا در توان و استعداد شرکت شما وجود دارد؟ اگر نمی‌دانید بهتر است از همین حالا راهبرد برندسازی خود را آغاز کنید.

۳) اشتیاق

با این که در کوتاه‌مدت می‌توان یک برند را بدون اشتیاق ساخت، ولی حفظ و ماندگاری آن در بلند مدت امکان‌پذیر نیست. وقتی شما گذشته‌ی آدم‌های بسیار موفق مثل استیوجابز را بررسی می‌کنید می‌بینید که همه‌ی آنان یک شور و شوق یا اشتیاق وصف‌ناپذیر داشتند که آنان را به حرکت وامی‌داشت تا سخت کار کنند و مداوما به افتخار و کامیابی دست یابند. آن اشتیاق به تعصب، حمیت، و لذت ناب می‌انجامد، که به انسان‌های دیگر نیز سرایت می‌کند. مشتریان اغلب فقط نسبت به یک محصول یا خدمت تعصب و وفاداری نشان می‌دهند، که این علاقه مندی به نوبه ی  خود به تبلیغات و ارجاعات شفاهی می‌انجامد. اشتیاق و عشق وافر هم‌چنین به شرکت‌ها کمک می‌کند که در برابر مشکلات و شداید مقاومت کنند.

۴) یکسانی

وقتی مشتریان برای تکرار خرید به یک شرکت یا محصولات و خدمات آن مراجعه می‌کنند معمولا انتظار دارند همان سطح کیفیت را که اولین‌بار تجربه کردند دوباره دریافت کنند. رستوران‌ها و کیفیت غذاها و خدمت‌شان بهترین مثال از این دست است. آدم‌ها دوست ندارند از شرکتی خرید کنند که نمی‌توان به یکسانی یا ثبات کیفیت آن اتکا کرد.

با این که اکثر صنایع از رقبا و رقابت اشباع شده‌اند ولی نداشتن ثبات یا یکسانی کیفیت می‌تواند دلیل کافی برای مشتریان باشد تا از جاهای دیگر خرید کنند. به همین دلیل است که اهمیت دارد یک استاندارد کیفی معینی برای محصول یا خدمت رعایت شود، مک دانلدز مثال بارزی از یک برند است که یکسانی و ثبات رویه‌ی شگفت‌انگیز و کم‌نظیری را به نمایش می‌گذارد. این قدرت برتر صنعت تغذیه‌ی فوری به مشتریان پر و پا قرصش منویی از غذاها را عرضه می‌کند که در سراسر جهان یک دست و یکسان است. تفاوتی ندارد که یک نفر غذایش را در فلوریدا یا چین سفارش ‌بدهد چون اطمینان دارد که بیگ‌مک در همه جا طعم و مزه‌ی یکسان دارد.

۵) رقابت

رسیدن به سطح برتر جهان کسب و کار به هیچ وجه کار آسانی نیست. برای آن که یک برند بتواند نامی را برای خود بسازد لازم است اعضای تیم در رقابت کامیاب شوند و دائما در جنب و جوش باشند که بهتر بشوند. این اصل اساسی جوهره‌ی کتاب سیهاکز کوچ پیت کارول، با عنوان “همیشه برنده”، و نیز روش مدیرت تیم توسط وی است. هیچ‌یک از بازیگران اصلی هر صنعتی به امید مصرف‌کنندگان‌شان نمی‌نشینند. برعکس، آنان دوست دارند بدون خستگی در راستای برندسازی، و بهینه‌سازی برندشان آن قدر تلاش کنند تا از انتظارات مصرف‌کنندگان پیشی بگیرند. نتیجه‌ی نهایی می‌تواند یک برند باشد که به طور مداوم در راس و فراز صنعت جای دارد.

۶) معرفی

بخش بزرگ دیگری که به عنوان یکی از ویژگی‌های برندهای متمایز و موفق شناخته شده است توانایی دسترسی به مصرف‌کنندگان از طریق چند کانال اطلاع‌رسانی و ارتباط‌گری است. بدیهی است که شرکت‌های بزرگ از مزیت تبلیغات برخوردارند، چون بودجه‌ی بازاریابی بزرگ‌تر و روابط پردامنه‌تری دارند.

آن‌ها می‌توانند هزینه‌ی تبلیغات هنگفت تلویزیونی را بپردازند، در مجلات مشهور و پرطرفدار جهانی نقش اصلی را داشته باشند، و رتبه‌ی بالایی را در نتایج موتورهای جستجوگر اینترنتی مثل گوگل کسب کنند، با این وجود، اینترنت و رسانه‌های اجتماعی فاصله‌ی بین شرکت‌های بزرگ و کوچک را باریک‌تر کرده‌اند. در حال حاضر در مقایسه با گذشته ابزارهای اطلاع‌رسانی بیش‌تری وجود دارد که به تمام شرکت‌ها فرصت ساختن برندشان را می‌دهد. هر شرکتی با حضور در شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک، توئیتر، لینکداین، و گوگل‌پلاس می‌تواند تقریبا به هر مصرف‌کننده‌ای دست یابد. فقط باید بداند چگونه این کار را انجام دهد.(مهم‌ترین بخش یا ویژگی همین است.)

۷) رهبری

مثل هر جامعه‌ی پررونق یا تیم‌های ورزشی، عموماً یک رهبر بانفوذ نیز ورای هر برند موفقی است. این آدم برای شرکت‌های بزرگ ممکن است مدیر ارشد اجرایی(عموما مدیرعامل) باشد. ولی در شرکت‌های کوچک‌تر معمولا خودمالک این نقش را برعهده دارد. برای هماهنگ کردن کوشش‌های اعضای تیم و حرکت به سوی یک چشم انداز راهبردی از یک برند، یک نفر باید پیش قدم شود و هدایت کشتی را بر عهده بگیرد. این رهبر مشکلات غامض را حل و فصل می‌کند و برای ایجاد هماهنگی بین افراد به عنوان رابط بین بخش‌های متفاوت عمل می‌کند. رهبران هم‌چنین انگیزه‌دهندگان و مشوقان ماهری هستند و خوب می‌دانند چگونه توانمندی‌ها و قوت‌های اعضای مختلف تیم‌ها را بیشینه کنند.                                                                    


  • رهبران برند

  • رهبران برند

 

۱. بازار هدف

هر چه بهتر آن را تعریف کنید، بازاریابی موفق‌تری خواهید داشت. کارشناسان توصیه می‌کنند یک مشتریِ هدفِ ایده‌آل را با تمام جزییات برای خود تعریف کنید. سعی نکنید رضایت همه را جلب کنید. در عوض، رضایت گروه خاصی از خریداران را جلب کنید که دارای مجموعه‌ی مناسبی از نیازها، عادات، موقعیت مکانی و غیره باشند.

۲. پیام‌رسانی

خلاصه‌ای از شعارهای اصلی تبلیغاتی، موارد اصلی فروش، گزاره‌ی ارزش و غیره (می‌توانیم همه‌ی این‌ها را پیام‌رسانی بنامیم) است. اصطلاحات تخصصی مختلفی برای این مفهوم وجود دارند، بنابراین در استفاده از آنها انعطاف‌پذیر باشید.

۳. رسانه

مفهوم رسانه که این روزها تقریبا تنها به رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی محتوا خلاصه شده است، پیش‌تر شامل بودجه‌های تبلیغاتی، و تبلیغ در فیلم‌ها و برنامه، و غیره بود. به تازگی علاقه‌ام به سمتی معطوف شده است که پا را از بازاریابی محتوای صرف فراتر بگذارم، و به بازاریابی توزیعی، و تعامل واقعی نیز روی بیاورم؛ یعنی کاری فراتر از “‌ارسال محتوا و دعا به درگاه خدا برای نازل کردن مشتری‌”‌. هم‌زمان که به این موضوع می‌پردازید، به این مسئله نیز بیندیشید که مشتریان بالقوه‌تان در چه جاهایی بیش‌تر با پیام‌های‌تان برخورد خواهند کرد. چه کارهای دیگری نیز می‌توانیم انجام دهید که آدم‌های مناسب بتوانند به پیام‌های‌تان دسترسی پیدا کنند؟ چگونه می‌توان نظرات‌‌شان را دنبال کرد؟

۴. قیمت‌گذاری

باید به گونه‌ای قیمت‌گذاری کنید که با محصول یا خدمات، بازار، یا پیام‌تان هماهنگی داشته باشد. هرگز فکر نکنید کم‌ترین قیمت در بازار برنده است. قیمت‌گذاری مهم‌ترین بخش از پیام بازاریابی‌تان است. آیا حاضر هستید غذای مانده را به خاطر ارزان بودن قیمت‌اش خریداری کنید؟ قیمت‌های‌تان باید با ارائه‌ی محصول و بازار هدف‌تان هماهنگی داشته باشد. گاهی اوقات تخفیف بیش از حد باعث می‌شود اعتبار محصول‌تان از نگاه مشتری‌های بالقوه زیر سوال برود. و اگر استراتژی شما فروش محصولات/خدمات باکیفیت، با کم‌ترین قیمت است، حتما از هماهنگی آن با سایر استراتژی‌های بازاریابی‌تان اطمینان حاصل کنید.

۵. مسیرها

کسب و کارهای تولیدی همیشه با یک مسئله‌ی ثابت درگیر هستند: مسیرهای توزیع؛ این مسیرها می‌توانند مستقیم باشند (معمولا از طریق اینترنت، و یا به تازگی از طریق گوشی‌های همراه) یا از طریق واسطه‌ها و خرده‌فروش‌ها، یا مستقیما از طریق خودِ خرده‌فروش‌ها ایجاد شوند. کسب و کارهای اطلاعاتی و خدماتی نیز به بررسی مسیرهای رسیدن به مشتری نیاز دارند؛ البته نوع مسیرها در این‌گونه کسب و کارها از جنس مسیرهای بازاریابی نظیر اینترنت و گوشی همراه است. هر کسب و کاری نیازمند ترافیک، و آمد‌ و شد است.

۶. تبلیغات

این روزها، تبلیغات بسیار ساده شده است؛ یعنی به سادگیِ حضور ثابت در شبکه‌های برجسته‌ی اجتماعی. امروزه تبلیغات شامل بازاریابی رایانامه‌ای (ایمیلی)، آگهی‌های بازرگانی، وب‌گاه‌های وابسته، روابط عمومی، قیمت‌گذاری، و رویدادهای خاص است.

۷. وظایف و نقاط عطف مهم

هر طرح خوبی نیازمند برخی وظایف و نقاط عطف مهم است تا بتواند ملموس و قابل درک باشد؛ در غیر این صورت، چیزی بیش از یک نظریه نخواهد بود. طرح‌تان باید این قابلیت را داشته باشد که بتوان پیشرفت‌های‌اش را دنبال کرد. نقاط عطف در هر طرح باعث می‌شود بتوانیم به این هدف برسیم. باید مرحله به مرحله به سوی هدف برویم.

۸. معیارهای مهم

کار کردن بر روی یک طرح، نیاز به اعداد و ارقام واقعی دارد. این اعداد و ارقام عبارت هستند از ترافیک وب‌گاه یا میزان آمد و شد مشتری به فروشگاه، سفارش‌ها، ارائه‌ها، سمینارها، میزان تبدیل بازدیدکنندگان وب‌گاه به مشتریان فعال، تعداد توییت‌ها، مطالب، لایک‌ها، دنبال‌کنندگان و غیره. همه چیز را قابل اندازه‌گیری کنید.

۹. جدول زمانی برای بازبینی طرح

طرح‌تان باید تا آن‌جا که ممکن است کوتاه باشد؛ یعنی فقط شامل فهرست‌ها و جدول‌ها؛ زیرا فقط به درد چند هفته می‌خورد، و بعد از آن، نیازمند بازبینی است. در عمل، خیلی چیزها ممکن است با طرح‌تان تداخل داشته باشند. باید ماهیانه یک جلسه برای بررسی نتایج و بازبینی طرح برگزار کنید.

۱۰. بودجه‌ها

باید پول‌تان را مدیریت کنید. یک طرح بازاریابی خوب باید شامل پیش‌بینی بودجه برای هزینه‌ها، و میزان فروش حاصل از فعالیت‌های مختلف باشد

  • رهبران برند

لطفا برای اطلاع از نحوه واریز وجه و دریافت فایل مورد نظر نام فایل را به شماره 09217951081  ارسال بفرمایید.


قیمت : 35 هزار تومان


  • رهبران برند