قرن بیستم با طرح نظریه نسبیت "انیشتین" و پس از او بوسیله شاگردش "هایزنبرگ" که به نظریه کوانتوم معروف شد، با نحوه تفکر نیوتونی وداع گفت؛ اگرچه حتی هنوز هم بسیاری از افراد در همه ردهها سخت به نوع تفکر مطلق و قطعی چسبیدهاند. تاثیر رویکرد کوانتوم علاوه بر حوزه هایی همچون رایانه ها، اینترنت، انرژی های هستهای و غیره، بر علوم انسانی و بویژه مدیریت نیز شگرف بوده است. مطابق رویکرد کوانتومی به مدیریت، مدیران برای افزایش اثربخشی عملکرد خویش نیازمند رویکرد جدیدی به انسان، فرایندها، و اشیا هستند؛ که به جنبه های ذهنی، غیرمنطقی، و بی نظمی رفتار خود و زیر دستانشان مربوط می شود.
در این نوشتار ابتدا بابررسی مفاهیم کوانتوم و مدیریت کوانتومی به تاریخچه نظریات علمی نیوتن، انشتین و کوانتوم پرداخته شده است. سپس نقش نظریه کوانتوم بر نظریه های سازمان و مدیریت در سه محور علوم رفتاری، فرایند مدیریت و متدولوژی تحقیق مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت تحت عنوان خاتمه بحث به تئوری نهایی حاکم بر جهان از دیدگاه اسلام و غرب اشاره شده است.
مقدمه:
علوم انسانی از جمله مدیریت همواره از رهگذر تغییر و تحولات در عرصه علوم تجربی متأثر بوده و تئوری های موجود در مدیریت خصوصا در دنیای پیچیده امروزی کاملا تحت تأثیر نگرش های فلسفی در حوزه علوم تجربی قرار گرفته است. باحاکمیت تئوری های نیوتن در عرصه علوم تجربی و تأثیر گزاری زیاد آن در سایر حوزه های علوم، گمان بر این بود که نیوتن حرف آخر را زده است. اما مدتی نگذشت که انشتین با ارائه تئوری نسبیت و هایزنبرگ با ارائه تئوری کوانتوم این تصور را به هم ریختند. وقطعیتی را که نیوتن مدعی آن بود جایش را به عدم قطعیت هایزنبرگ داد. این تحول در عرصه علوم تجربی تأثیرات زیادی در حوزه علوم انسانی گذاشت. از اینرو دراین نوشتاردر پی آنیم که تأثیر نظریه کوانتوم، برنظریههای سازمان ومدیریت را در محورهای مبانی فلسفی نظریهها، علوم رفتاری، فرایندمدیریت و متدولوژی تحقیق درمدیریت بررسی نماییم.
قبل از ورود به اصل بحث لازم است که باچندمفهوم واصطلاح آشنا شویم.
کوانتوم به معنی ذره در حال حرکت و با گرایشهای احتمالی است و اینکه نظم از بی نظمی حاصل می آید.
پیام کوانتوم این است که کل جهان و ازجمله انسانها، هستی یا موجوداتی پویا و آگاه ومرتبط با هم هستند. به عبارت دیگر وصف ذرّات جهان این است که
"ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ماخاموشیم".
کوانتوم بیانگر این است که روابط سادهی یک علتی جای خود را به روابط چند علتی و پیچیده و در هم تنیده میدهد. ادراکهای انسانها به شدت ذهنی است و تفکر خلاق نیازمند استفاده از توانمندیهای الهامی واشراقی است. در واقع این گفتمان درونی ماست که احساسات ما را شکل میدهد. کوانتوم دیدگاه مدیران را در نگاه به پدیدهها از بالا به پایین و از برون به درون تغییر داده و معکوس میسازد.
علوم جدید مبتنی بر فیزیک کوانتوم و نظریه آشوب، پایه ای مفهومی برای مجموعه مهارتهای مدیریتی جدید- مجموعه مهارتهایی که مدیران را قادر می سازد که نه تنها تعارض را از دیدگاه جدید بنگرند، بلکه به شیوه ای جدید به تعارض پاسخ دهند- فراهم آورده است. این مهارتها، مهارتهای کوانتومی نامیده شده اند. نه فقط به این دلیل که منتج از اصول اصلی علوم جدید هستند، بلکه مهم تر به این دلیل که نیازمند یک حلقه کوانتومی در پارادایم مدیریت جدید هستند. آنها قصد جایگزینی مهارتهای مدیریت سنتی را ندارند، بلکه آنها را کامل میکنند. آنها مدیران را با دیدگاهی کاملاً متفکر و عقلی برای اداره افراد و تعارض روبرو میکنند.
درقرن نوزدهم اساس تفکرات دانشمندان ناشی از نگرش اثباتی(پوزیتویستی) به علم بود که ارتباط تنگاتنگی با نظریه فیزیک نیوتنی داشت. اما با شروع قرن جدید فیزیک دانان به این نتیجه رسیدند که فیزیک نیوتنی در جهان بینهایت کوچک، صادق نیست.
دراین زمان بود که نظریه نسبیت انیشتین (در سال 1905) ارائه شد. مطابق این نظریه اگر بخواهیم حرکت جسمی را توصیف نماییم باید جسم دیگری درکار باشد تا حرکت اولی را نسبت به حرکت جسم مبدأ مقایسه نماییم. همزمانی دو حادثه اساساً معنایی نخواهد داشت مگر اینکه آن را نسبت به یک دستگاه مختصات معین با یک ناظر مشخص بسنجیم. پس حرکتها وحوادث نسبت به ناظرهای مختلف، توجیههای مختلفی خواهد داشت.(عبایی کوبایی، ص183)
ازطرف دیگر درسال 1900 پلانگ(planck) نظریه کوانتوم را عرضه داشت که به موجب این نظریه تمام تشعشعات از جمله نور، توسط اجسام داغ، به صورت بستههای انرژی موسوم به کوانتومها یاکوانتا به اطراف ساطع میشود. اگرچه انقلاب کوانتومی که با کارهای پلانک شروع شد وبا کارهای بور، هایزنبرگ و دیراک به اوج خود رسید و بر بسیاری ازمبانی فلسفی فیزیک کلاسیک خدشه وارد کرد اما برای درک مبانی تئوری کوانتوم و فهم بهتر این نظریه ناگزیریم مرور کوتاهی داشته باشیم به نظریههای نیوتن و انیشتین که هرکدام تأثیر بسزای در فهم ودرک نظریه کوانتوم دارند.
فیزیک کلاسیک یا فیزیک نیوتنی با کارهای دانشمندان بزرگی همچون گالیله و نیوتن نضج گرفت و با ارائه نظریه الکترومغناطیس ماکسول در نیمه دوم قرن ١٩ به کمال رسید. گالیله با تفسیر زیرکانه، ساده ترین واقعیت های تجربی، این حکم را صادرکرده بود که هر جسم تا هنگامی که نیروی خارجی بر آن تاثیر نگذارد سرعت اولیه و راستای خود را حفظ خواهد کرد و در حرکت خطی مستقیم و یکنواخت باقی خواهد ماند. بنابراین اگر جسم، سرعت یا جهت حرکت خود را تغییر دهد، این تغییر را باید منتسب به علت خارجی دانست. این اصل در مکانیک کلاسیک، صادق است.
نیوتن علاوه برابداع ریاضیات دیفرانسیلی، قوانین مشهور سه گانه خود را ارائه داد و به همین دلیل فیزیک کلاسیک به فیزیک نیوتنی نامبردار شد. در فیزیک نیوتنی، جهان یک ماشین عظیم است که توسط خدا به حرکت در می آید. این ماشین ازمجموعه اجزائی تشکیل شده که درک این اجزا به درک کل منجر می شود.
قوانین نیوتن عبارتند از:
قانون اول: اجسام تا ابد با سرعت ثابت و در امتداد مستقیم در حرکت هستند مگر مزاحمتی برای آنان پیش بیاید.
قانون دوم: به هر جسمی که حرکت می کند، نیروئی برابر حاصل ضرب جرم در شتاب آن وارد میشود (F = ma) اگر دو جسم مسیر یکدیگر را تغییر دهند، حتما بر هم نیرو وارد می کنند. در اینجا سرعت عبارت است از فاصله جابجائی یک جسم به مدت جابجائی : شتاب نسبت تغییر سرعت یک جسم به مدت زمان است: شتاب سرعت ثابت، صفر است.
قانون سوم: نیرویی که دو جسم بر یکدیگر وارد می کنند از نظر مقدار بایکدیگر مساوی است.
در تئوری نیوتن، فضا و زمان دو کمیت مطلق و مجزای از یکدیگر است. مدت زمان عبارت است از طول قطعه ای از این زمان مستقل. فضا نیز یک کمیت بیحرکت و ساکن و بی نهایت است. نور خاصیت ذرهای دارد و میتواند در خلأ انتشار یابد. حرکت، خاصیت ذاتی جسم است. ابعاد جسم (مکان ) و طول یک اتفاق (زمان) همواره ثابت است. اگر ابعاد جسمی یا طول مدت اتفاقی، یک بارتوسط شخصی در حالت سکون اندازه گیری شود و بار دیگر توسط شخصی اندازه گیری شود که با سرعت خاص حرکت میکند، نتیجه یکسان خواهد بود.
در عصر صنعتی امروز، راهنماییهایی را که از علوم نیوتنی به مدیران میرسد، مبتنی بر نگرش به موفقیت سازمانی بر حسب و از دریچه حفظ ثبات سیستم است، به نحوی که اگر طبیعت یا بحران و یا هر عامل دیگری، سیستم را از حالت ثبات خارج کند، نقش مدیر ایجاد مجدد تعادل در سیستم است. با تلقی ثبات و پایداری به عنوان نشانه موفقیت سازمانی، نظم از بالا به پایین تحمیل و ساختارهای سازمانی به گونهای طراحی میشوند که از تصمیمگیرندگان رأس سازمان حمایت کنند، که نتیجه آن بروکراسی، سلسه مراتب و نظم سازمانی است. درواقع با بهره گیری از آموزه های نیوتن باید موضوع فرآیند «مسأله یابی»، «چاره جویی» و «ارائه راه حل» در حوزه دانش مدیریت را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
انشتین در سال 1905 نسبیت خاص را مطرح کرد. در نسبیت سرعت نور، حد سرعتها است، یعنی هیچ جسمی نمیتواند با سرعت نور حرکت کند یا به آن برسد.
نتیجه این بود که قانون دوم نیوتن باید تصحیح میشد. طبق نسبیت جرم جسم تابع سرعت آن است، یعنی با افزایش سرعت،جرم نیز افزایش مییابد و هرجسمی که بخواهد با سرعت نور حرکت کند باید دارای جرم بی نهایت باشد.
نظریه نسبیت عام انشتین نظریهای در باره جرمهای بزرگ مثل ستارگان و کهکشانهاست که برای توضیح گرانش در این سطوح بسیار خوب است. با ارائه نظریههای انشتین فرمولهای نیوتن که تا کنون قطعی و خطا ناپذیر تلقی میشد سست شده و در نتیجه در حوزه نظریههای سازمان و مدیریت نیز اصول گرایی کلاسیکها و نئوکلاسیکها نیز به چالش کشیده شد. در نتیجه نظریههای با سیستم باز و رفتار منطقی مطرح شد. مثل نظریههای سیستمی و اقتضایی.
مکانیک کوانتومی مسایل دیگری را مطرح کرد که اساس فلسفیِ قائلین به علم نیوتن را از بین برد. مثلاً: در مفهوم "ماده"، مکانیک نیوتنی ماده را همان جرم معرفی میکند. پس طبق این نظریه (مکانیک نیوتن) جرم همیشه ثابت است، لیکن وزن متغیر است. اگر این شیء X را بالای کوه ببریم و بعد روی زمین بیاوریم، در این دو مکان وزن تغییر میکند و اگر در کره ماه هم ببریم، باز وزن دیگری خواهد داشت. وزن هر شیء تابع نیروی جاذبه است، ولی جرم همیشه ثابت است. حالا در نسبیت اینشتین، مطرح شد که جرم ثابت نیست، و از این بالاتر گفته شد: جرم قابل تبدیل به انرژی است. حالا گام بعد در مکانیک کوانتومی اتفاق افتاد.
در این نظریه گفته شد: اصلاً ماده چیز خاصی نیست. ماده گاهی موج است، گاهی ذره است و گاهی هم به صورت بستههای انرژی است و.... بنابراین، مفهوم ماده (چیزی که تا به حال ادعا میکردند که سادهترین چیز و امری ثابت است) مفهوم متغیری است. از این مهمتر، مکانیک کوانتومی اشکال دیگری ایجاد کرد که اذهان را تکان داد. یعنی این نظریه که، شما نمیتوانید بگویید الکترون در کدام منطقه هسته اتم وجود دارد. چون تئوری نیوتن (مکانیک نیوتنی) حرکتِ الکترونِ حول هسته اتم را دقیقاً محاسبه میکرد. این ادعای مکانیک نیوتن است، بر این اساس، مکانیک نیوتنی به ما میگوید "در زمان دقیق و مشخص" ذره الکترون در کجای هسته است. ولی مکانیک کوانتومی اثبات میکند که چنین چیزی محال است و شما نمیتوانید بگویید الکترون در کدام منطقه هسته اتم وجود دارد.
این اصل، "اصل عدم قطعیت" هایزنبرگ است که از سردمداران فیزیک کوانتومی است. او ثابت کرد که در اندازهگیریهای ما همیشه ضریب خطا وجود دارد. این حرف ضربه سنگینی بود. مسأله علیت با اصل عدم قطعیت زیر سؤال میرود. مسأله شناخت و معرفت زیر سؤال میرود. از سوی دیگر، هایزنبرگ و طرفداران او بر این مطلب اصرار دارند که اصل عدم قطعیت مربوط به طبیعت دانسته شود نه جهل و نادانستگی انسان. چون بحث در این است که عدم قطعیت مربوط به نادانستگی انسان است یا اینکه در بطن عالم طبیعت چنین است. بههرروی، این مباحث بسیار تکاندهنده بود.
کوانتوم به معنی ذره در حال حرکت و با گرایشهای احتمالی است و اینکه نظم از بی نظمی حاصل می آید.
پیام کوانتوم این است که کل جهان و ازجمله انسانها، هستی یا موجوداتی پویا و آگاه ومرتبط با هم هستند.
به عبارت دیگر وصف ذرّات جهان این است که:
"ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ماخاموشیم".
از طرفی دیگر، کوانتوم بیانگر این است که روابط سادهی یک علتی جای خود را به روابط چند علتی و پیچیده و در هم تنیده میدهد. ادراکهای انسانها به شدت ذهنی است و تفکر خلاق نیازمند استفاده از توانمندیهای الهامی واشراقی است. در واقع این گفتمان درونی ماست که احساسات ما را شکل میدهد. کوانتوم دیدگاه مدیران را در نگاه به پدیدهها از بالا به پایین و از برون به درون تغییر داده و معکوس میسازد.
مدیریت کوانتومی خدمتی برای بالا بردن توان و اثر بخشی مدیران و کارکنان است که رویکردی باز و خلاق و پویا ارائه میدهد. این نظریه بیش از آنچه به مدیریت توجه مستقیم داشته باشد به رهبری عنایت دارد. و مبتنی بر شهود باطنی و توجه بر چگونگی موجودیت جهان است. که با دیدی کلینگر و مبتنی بر اصل وحدت وجودی دنیا راهی برای اداره و رهبری اثر بخشتر سازمان ارائه میدهد.
ج) مقایسه مبانی واصول اساسی فیزیک نیوتن و فیزیک کوانتوم[1]
برای درک بهتر تئوری کوانتوم ابتدا آن را با مبانی تئوری نیوتن مقایسه نموده و پس از شناخت مبانی فکری آن به بحث در مورد تأثیری که بر تئوریهای سازمان ومدیریت داشته میپردازیم.
از اینرو نگاهی کوتاهی به نظریه نیوتن(فیزیک کلاسیک) خواهیم داشت آنگاه مبانی واصول هردونظریه را باهم مقایسه خواهیم کرد:
براساس فیزیک نیوتنی جهان به مثابه دستگاهی است که بر اساس برنامه از پیش تعیین شده به حرکت درآمده و طبق همان برنامه عمل میکند. و در جهان قوانینی وجود دارد که به کمک آنها میتوان آینده هر سیستم را از روی وضعیت فعلی آن تعیین کرد. این تعبیر خاص از علیت را اصل موجبیت مینامند.
اما براساس فیزیک کوانتومی جواب قاطع دادن به موقعیت مکانی یک الکترون که دارای سرعت معینی است کاذب است. و این یعنی طرد اصل موجبیت در فیزیک کوانتومی. هایزنبرگ و بور از یک طرف عقیده دارند که علیت، از تجاربمان با اشیای بزرگ(ماکروسکپی) نشأت گرفته است و در مورد اشیای خُرد(میکروسکپی) صادق نیست و از طرف دیگر اصل سنخیت علت و معلوم را منکر میشوند و اعتقاد به علیت غیر موضعی دارند.
در دیدگاه واقع گرایی(رئالیسم) وجود جهان، خارج و مستقل از ذهن مشاهده کننده مسلم فرض میشود یعنی یک جدایی واضح بین ذهن و عین وجود دارد و انسان صرفاً یک تماشاگر است که واقعیت خارجی را توصیف میکند و وجود رفتار فرایندهای فیزیکی بستگی به مشاهده آنها نداشته و موضوع شناخت مجزای از شخص مشاهده کننده است. اما فیزیک کوانتومی قائل بر ایده الیسم است که واقعیات در دنیا اساساً با مشارکت مشاهده کننده (تبانی مشارکتی)تعبیر و تفسیر میشود. یعنی همه آنچه را که میدانیم نتیجه مشاهدات ما است نه حقیقت محض؛ چون از زاویة دید ما آن موضوع مفهوم پیدا کرده است.
براساس این دیدگاه، کل مجموعهای از اجزاء میباشد که با بررسی و شناخت اجزاء و تلفیق آن میتوان به شناخت کلی که آن اجزاء را در بر میگیرد، دست یافت. اما در فیزیک جدید به مواردی بر میخوریم که نشان میدهد کل چیزی بیش از اجزاء را در بردارد. به همین دلیل مسأله پیچیدگی در سیستمها مطرح شد که برای غلبه بر پیچیدگی طبیعی، اصل مکملیت پدید آمد.
طبق این اصل امکان ندارد بتوانیم توأماً یک توصیف کلی و یک توصیف زمانی مکانی از یک سیستم بدهیم. توضیح و تبیین یک پدیده واحد مستلزم داشتن نظرگاههای تکمیل کننده یکدیگر است. آقای کگارد بیان میدارد که هستی خیلی پیچیده تر و متنوع تر از آن است که بتوان با یک سیستم فکری آن را توجیه کرد.
نیوتن |
کوانتوم |
قطعیت |
عدم قطعیت |
موجبیت |
طرد موجبیت |
سنخیت علت و معلول |
علیت غیر موضعی |
قابل پیش بینی بودن وقایع |
تصادفی بودن وقایع |
خرگرایی |
کل گرایی |
ساده سازی |
پیچیده نگری |
منظم دیدن دنیا |
آشوبی دیدن دنیا |
سیستم های خطی |
سیستم های غیر خطی |
رئالیسم |
ایده آلیسم |
د) تأثیر نظریه کوانتوم برنظریههای سازمان ومدیریت
تأثیر فیزیک کوانتوم را بر نظریههای سازمان و مدیریت را میتوان در سه حوزه بررسی کرد:
- علوم رفتاری
- فرایند مدیریت
- متدولوژی تحقیق
اکثر دانشمندان علوم رفتاری هدف از رفتارسازمانی را درک،توصیف و پیش بینی رفتار انسان در سازمان بیان داشته اند در حالی که خود تصدیق کرده اند که پیش بینی رفتار انسان بسیار مشکل بوده و نمیتوان آن را با قطعیت پیش بینی کرد.(عدم قطعیت) ظهور رفتاری خاص در انسان را نمیتوان در قانون ساده علت و معلول جای داد بلکه ظهور یک رفتار خاص میتواند دلایل چندگانهای داشته باشد که دقیقاً در همان لحظه نتوان آن را تشریح کرد.(علیت غیر موضعی) روانشناسان رفتار انسان را یک کل پیچیده میدانند که با خرد شدن آن در قالبهای مختلف(یادگیری، شخصیت، انگیزش و...) کلیت آن از دست میرود(کل گرایی) همچنین بررسی رفتار، آن را از حالت طبیعی خارج نموده و ممکن است آن را تغییر دهد(مشاهده مشارکتی)
همانطور که گفته شد اساس فیزیک نیوتنی بر مبنای نظم بنا شده بود و کلاسیکها، نئوکلاسیکها و قسمتی از تئوری سیستم بر مبنای این نظم شکل گرفته است. اما ورود نظریه کوانتوم باعث تغییر در نحوه نگرش، ابزارها و اصول مدیریت گردیده است. تصمیم گیری با توجه به رویکرد نیوتنی دارای گامهایی مجزاو و پی در پی بود که درسراسر آن نظم خاصی حکم فرما بود. اما با توجه به عدم قطعیت، سیستمهای غیر خطی و پیچیده و آشوبی دیدن پدیدهها، نگرش به تصمیم گیری هم دستخوش تغییر شده است. با رویکرد کوانتومی تصمیم گیریها بیشتر حالت شهودی و اشراقی پیدا کرده اند تا منطقی و عقلایی.
یکی از نتایج رویکرد کوانتومی افزایش ابهام میباشد. در این دنیای پر از ابهام و پیچیدگی، سبکهای جدید رهبری مطرح میشود که میتوان از رهبری مرموزانه یا رهبری دو از انتظار نام برد. رویکرد کوانتومی باعث شده است که برنامه ریزیهای بلند مدت به علت عدم قطعیت و عدم امکان پیش بینیهای دقیق، به سمت برنامهریزی کوتاه مدت یا انعطاف پذیر حرکت کنند. و ساختارهای سلسله مراتبی به سمت ساختارهای شبکهای و انعطاف پذیر حرکت کنند.
از مهمترین تأثیرات تئوری کوانتوم تأثیر آن بر متدولوژی تحقیق میباشد که تئوریهای سازمان و مدیریت نیز این امر مستثنی نیستند. پارادایمهای قطعیت گرا وقتی با پدیده پیچیدهای مواجه میشدند سعی میکردند با جزء جزء کردن آن، پیچیدگی را از بین ببرند و رفتار پدیده ساده و جزء جزء شده را بشناسند. در این متدولوژی بخصوص در علوم انسانی هدف پیدا بودن رابطه قطعی بین دو متغیر میباشد. اما در رویکرد کوانتوم، ما در مواجه با یک پدیده پیچیده آن را ساده نمیکنیم بلکه میخواهیم کلیت آن پدیده را بشناسیم. این نوع طرز تلقی از شناخت، باعث تغییر در روش شناخت شده است. به همین دلیل روشهای شناخت از تبیین به سمت توصیف حرکت کرده اند. و از تحقیقات کمی به تحقیقات کیفی روی آورده اند.
ھ) مهارت های کوانتومی در مدیریت:[2]
جهان بینی رایج در میان محافل روشنفکری در سالهای قبل از ۱۹۲۰ متاثر از دیدگاه فیزیکی نیوتن بوده است. مدیریت نیز به عنوان یکی از زمینه های تفکر و عمل انسانی بر مبنای این فرضیات شکل گرفته است. اما با به چالش کشیده شدن قوانین اول و دوم نیوتن یعنی اصل کنش و واکنش و ظهور وقوع تصادفی از لحاظ پیش بینی ناپذیری وقایع تفکر در زمینه مدیریت هم دچار تحول شده است. مطابقت دنیای متغیر کنونی با فرضیات کوانتومی الی نظریه پرداز مدیریت را بر آن داشته است تا از اصول تفکر کوانتومی در مدیریت سود جویند.
کوانتوم دیدگاه مدیران را در نگاه به پدیده ها از بالا به پایین و از برون به درون تغییر داده و معکوس می سازد، ولی چگونه؟ این کار با مجهز شدن به مهارتهای هفتگانه کوانتومی ممکن است که به شرح مختصر آنها می پردازیم.
توانایی دیدن هدفمند. باور به اینکه جهان ما تابعی از باورها و پیشداشته های درونی خود ماست. اگر مدیران مقصودها و منظورهای خود را تغییر دهند با دنیاهای دیگری سر و کار خواهند داشت؛ و می توانند به شیوه دیگری عمل کنند. گویی بیان این منظور است که "پیش چشمت داشتی شیشه کبود زین سبب عالم کبودت می نمود". فرصت ها در تصویرهایی نهفته اند که مدیران از کارکنان، تحولات و امور دارند. مدیران با این مهارت باید درون خود و نیت هایشان را با تکنیک های خاصی بپالایند تا محیط خود را بهتر درک کرده و روندهای به ظاهر پنهان آنها را کشف کنند، و از پیله های فکری خود خلاص شوند.
توانایی تفکر به شیوه متناقض. حرکت جهان و اشیاء به شیوه ای متناقض و متعارض، و با جهش های ناگهانی و کاملاً پیش بینی ناپذیر همراه است، بطوری که که امور واقع در سطح کلان غیر منطقی و نا محتمل به نظر می رسد. مغز انسان در طول قرن ها به تفکر سیاه یا سفید و خطی عادت کرده است، حال آنکه یک تغییر کوچک ممکن است تحولات عظیم به دنبال داشته باشد. چیزهای به ظاهر نا مرتبط با یک تصویر شهودی از نیمکره مغز می تواند منشاء ابتکارات بزرگ باشد. خلاقیت ها گاه از متناقض و متعارض دیدن ها ناشی می شوند.
توانایی احساس زنده و توانبخش. انرژی انسان و جهان هر دو از یک جنس است، و قلب انسان کانون این انرژی است که قدرت می آفریند؛ و بسیار به افکار و عواطف ما بستگی دارد. عواطف منفی (از جمله: نا امیدی، ترس، خشم، لجاجت، و استرس) همبستگی امواج الکترو مغناطیس قلب و انرژی آن را کاهش و عواطف مثبت (از جمله: عشق، اشتیاق، غمخواری، و قدرشناسی) همبستگی امواج الکترو مغناطیس قلب و انرژی آن را افزایش می دهند. این مهارت مدیران را قادر می سازد از درون احساس خوب داشته باشند – علی رغم آنکه در بیرون چه بگذرد. به آنها امکان می دهد در ضعف ها، قوت ببینند، و در تهدیدها فرصت؛ و شور و شوق، و شادابی برای سازمانشان به ارمغان آورند.
توانایی شناخت شهودی. جهان میدان انرژی است و بستر تمام اشیاء؛ این بستر همه جا حاضر و بی پایان است. جهان سراسر آگاه است و میدان اطلاعات. کسب آگاهی فرایندی خطی نیست، حالتی شهودی دارد و ظرفیت آن بی نهایت است. با جمع آوری صرف اطلاعات نمی توان از قطعیت کاست. قطعیت به غفلت می انجامد. کسی که قطعی است از توجه کردن باز می ماند.
توانایی عمل پاسخگویانه. عمل کوانتومی بر اصل جدا ناپذیری استوار است، که مطابق آن تغییر در هر جزء سریع به تغییر در اجزاء دیگر منجر می شود. در واقع تمام اجزاء هستی زمانی پیش از انفجار بزرگ در کنار هم بوده اند. لذا بر یک دیگر تاثیر گذارند. مدیر با این مهارت، اعمال مسؤلانه ای انجام می دهد که بر همه افراد و آینده نیز تاثیر می نهد. محبت و همدردی بصورت غیر محلی و غیر زمانی احساس ما بودن را پدید می آورد. اعمال انسان به علت همبسته بودن جهان و برگشت نتایج آن به خودش مسؤلانه تر می شود.
توانایی اعتماد به جریان زندگی. این مهارت ریشه در بی نظمی دارد و اینکه عدم تعادل لازمه تکامل سیستم است. بدون بی نظمی و برابری در مبارزه برای تغییر، زندگی دچار رکود می شود و میرندگی در پی آن است. بی نظمی ها مطابق اصل نظم دهندهی نا مشهود نظم میگیرند. اعتماد کوانتومی در واقع اعتماد به فرایندهای طبیعی زندگی است؛ و از دستکاری منِ غیر لازم مدیر در امور جلوگیری می کند." سازمان های بی شکل" حاصل این فرایند است.
توانایی زندگی کردن در روابط. اجزاء در روابط زندگی می کنند؛ احتمال ذرّات، احتمال روابط آن هاست. ذره ها با هم ادغام می شوند و مرز و هویت مشترک می گیرند؛ و بدین ترتیب یک نظام کوانتومی پدید می آورند، نظامی که بیش از جمع آن دو است. از طریق مناسبات کوانتومی است که ظرفیت ها آزاد می شود، و هر ذره بیش از خودش می شود. افراد با دیگران میآمیزند و نقص آنها را نقص خود میدانند. زیست کوانتومی به مدیر حکم میکند زمان و فضایی برای گفتگو در نظر بگیرند و اطمینان داشته باشند که بهبود روابط به نتایج بهتر منجر میشود؛ و اینکه پیشرفت نتیجه همراهی است
نظریه کوانتوم نگاه به جهان و پدیدههای اجتماعی از جمله سازمان و مدیریت را دگرگون نموده است. از اینرو نظریههای جدید مدیریت مانند نظریه آشوب کاملاً متأثر از نظریه کوانتوم است. نگاه کوانتومی به جهان و از جمله به مسائل سازمان و مدیریت موجب تغییرات زیادی در علوم رفتاری، فرایند مدیریت و متدولوژی آن شده است. با توجه به اینکه مدیریت یک رشته علمی عملی است و مهارتهای مدیریتی در آن نقش تعیین کنندهای دارد. نگاه کوانتومی به سازمان و مدیریت، مهارتهای کوانتومی را از قبیل نگاه کوانتومی، تفکرکوانتومی، احساس کوانتومی، شناخت کوانتومی، عمل کوانتومی، اعتماد کوانتومی و زیست کوانتومی را نیز ایجاد نموده است. نطریه کوانتومی مدیریت یک استعاره کوانتومی است، و خدمتی است به اثربخشی مدیران؛ روحی است جدید دمیده شده در کالبد مدیر که او را از تفکرات و رفتارهای ماشینی، تقلیل گرا و جبری به رفتارهای پویا، خلاق، و اثربخش رهنمون می سازد.
تمام پدیده های فیزیکی شناخته شده را اصولا به وسیله دو تئوری برجسته نسبیت و تئوری کوانتوم تفسیر و تعبیر میکنند. هر چند که این دو تئوری برجسته بیانگر دو رکن اساسی است که تمام دانش فیزیکی ما بر آنها مبتنی است، اما راز اساسی این است که چرا این دو تئوری در تمام جنبه ها تا این حد با هم تفاوت دارند. تئوری اول مبتنی بر انحنای فضاست و جهان های بسیار بزرگ را توجیه می کند. تئوری دوم بر مبنای بسته های کوچک و مجزای انرژی (که «کوانتا» نامیده می شود) پایه گذاری شده و جهان های بسیار کوچک همانند اتم ها و هسته ها را تفسیر می کند. اما در بنیادی ترین سطح، چرا طبیعت باید دو تئوری نامشابه را خلق کند؟
متاسفانه تمام تلاش ها برای تلفیق این دو تئوری با شکست مواجه شده است. بعضی از بزرگترین و خلاق ترین ذهن های قرن به این مسئله یورش بردند، اما هیچ کدام از این اقدامات موفقیت آمیز نبود.
هر دو تئوری در توجیه برخی پدیده ها با شکست مواجه می شوند. بنا بر این در توصیف کامل جهان با مشکل مواجه هستند.
در این میان هاوکینگ[3] در راستای اهداف انشتین برای دستیابی به فرمول واحد و نظریه جهانی، تلاشهای زیادی را انجام داده است. او با کار بر روی نظریه مبدأ جهان و ادامه این کار به راههای وصل نسبیت (گرانش) با مکانیک کوانتومی (کارکرد درونی اتمها) دست یافت. کارهای هاوکینگ سهم عظیمی در آنچه فیزیکدانها «نظریه وحدت بزرگ» نامیدهاند، داشته است. طبق این نظریه تمام قانونمندی های فیزیک در قالب یک قانون یا معادله بیان میشود و فیزیکدان ها پیرو دیدگاه آرمانی انیشتین در تلاش برای یافتن این معادلهاند. انیشتین با تلاشی نافرجام در قلمرو ریاضیات نتوانست این مجموعه متفاوت قوانین طبیعی را باهم آشتی داده و همساز کند، اما او قلبا ایمان داشت که ماورای این نیروها سادگی و سهولتی نهفته است که در متن آن میتوان تمام این نیروها و قوانین آنها را با قانونهای واحدی توضیح داد و این اعتقاد صرفا بر نوعی زیبایی شناسی استوار بود. باید توجه داشت که انیشتین انسان موحدی بود و به خدای یکتا اعتقادی راسخ داشت، از طریقی به زیبایی ریاضیات نیز عشق وافری میورزید. از این رو معتقد بود که خالق یکتا با نگرشی زیباشناسانه جهان را با هندسه و ریاضیات زیبایی در قالب یک معادله سهل و ساده نظم داده است. حال هاوکینگ وظیفه خود می داند که تلاش کند تا این معادله زیبا و سهل و ساده را بیابد.[4]
اما با نگاه به اندیشههای دانشمندان معاصر اولا در علم به معنای science آن هیچ گزاره صد در صد قطعی ای وجود ندارد. ثانیاً هرچند تئوریهای به عنوان تئوری نهایی مثل تئوری ابرتارها و تئوری گرانش کوانتومی ارائه شده است اما در حقیقت باید اذعان کرد که تاکنون انسان باهوشی پیدا نشده است که بتواند این تئوری را به طور کامل تبیین کرده و به پرسش های نظری کنجکاوانه ای که در مورد رویدادهای پیش از انفجار بزرگ و امکان انجام مسافرت های زمان مطرح می شود پاسخ گوید.[5]
به نظر میرسد تا زمانیکه بشر جدای از وحی و اندیشه الهی حرکت کند مطمئنا به تئوری نهایی نخواهد رسید چرا که هم اکنون با طرح تئوری کوانتوم به عدم قطعیت و تصادفی بودن رفتار پدیدههای جهان مانند رفتار الکترون در درون اتم رسیده اند. و چون نتوانسته اند این حرکت الکترون را پیش بینی و توصیف نمایند قائل به تصادفی شدن حرکات آن شده اند. هر چند که بر اساس پیشفرضهای عقلی شان نظم غایی را برای آن قائلند.
این اصل، "اصل عدم قطعیت" هایزنبرگ است که از سردمداران فیزیک کوانتومی است. او ثابت کرد که در اندازهگیریهای ما همیشه ضریب خطا وجود دارد. مسأله علیت با اصل عدم قطعیت زیر سؤال میرود. مسأله شناخت و معرفت زیر سؤال میرود. از سوی دیگر، هایزنبرگ و طرفداران او بر این مطلب اصرار دارند که اصل عدم قطعیت مربوط به طبیعت دانسته شود نه جهل و نادانستگی انسان. چون بحث در این است که عدم قطعیت مربوط به نادانستگی انسان است یا اینکه در بطن عالم طبیعت چنین است. که آنها قائلند در بطن طبیعت چنین خاصیتی نهفته است. اما با نگاهی به آیات قرآن کریم به چند نکته دست مییابیم که اولاً نشان میدهد این جهان دارای نظم حکیمانه است یعنی طبق قاعده و قانون استوار آفریده شده است و حرکات آن تصادقی نیست. و ثانیاً آگاهی نسبت به این قوانین را از انسانها به جز برخی از افراد انسانی نفی نموده است.
قرآن کریم میفرماید:
1- هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَالِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الاَْیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.(سوره یونس/5).
اوست کسى که خورشید را روشنایى بخشید و ماه را تابان کرد، و براى آن منزلهایى معین کرد تا شماره سالها و حساب را بدانید. خدا اینها را جز به حقّ نیافریده است. نشانهها [ى خود] را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکند. این دو پیام دارد:
- جهان بر اساس حق آفریده شده و نظمی در آن حاکم است. و تصادفی نیست.(بالحق)
- قرآن این آیات را و نشانهها را تفصیل داده است برای اهل علم.( یُفَصِّلُ الاَْیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ)
2- لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبرَُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ(سوره غافر/57)
قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شکوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمىدانند. امروزه بشریت در تفسیر وجود انسان در مانده اند از اینرو انسان را موجود پیچیده توصیف کرده اند که قابل تبیین و توصیف نیست. چگونه میتوانند جهان طبیعت را که طبق این آیه شریفه، آفرینش آن بزرگتر از آفرینش مردم است، را میتوانند تئوریزه نمایند و بدون وحی به تئوری نهایی دست یابند.
3- ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (سوره زخرف/39)
ما آن دو را جز به درستى و راستى به وجود نیاوردهایم، ولى بیشترشان [به حقایق] معرفت و آگاهى ندارند.
این آیه صراحتا بیان میفرماید که ما زمین و آسمان را به حق آفریده ایم و لکن اکثر مردم این حقیقت را در نمی یابند و قطعا عده اندکی که به این حقایق دست مییابند و از تحت این اکثر خارجند کسانی خواهند بود که دستی در دامن وحی دارند.
هر چند غرور علمی بشر امروزی به او اجازه نمیدهد که تسلیم وحی شده و از این سفره نا محدود معرفت الهی بهره مند شود اما سرانجام روزی خواهد رسید که سرش به سنگ خورده و دست به دامان آموزههای وحیانی خواهد سپرد. انشاء الله