- ۰ نظر
- ۱۷۰ نمایش
برای مطالعه این مطلب آموزشی وارد پایگاه خبری ( ارتباط امروز) شده و در منوی برندینگ آن را مطالعه بفرمایید
🔵 مجموعه رهبران برند برگزار می کند
💠 پرسونال برندینگ (برندینگ شخصی) از A تا Z
💠سخنران : دکتر مرجان جانقربان
(موسس استودیو برندینگ مرجان و موسس مجموعه رهبران برند)
💠 مدت زمان ویدیو : ۹۲ دقیقه
💠 قیمت : ۳۷ هزار تومان
💠 لطفا عکس فیش واریزی را به همراه ایمیل خود به شماره ۰۹۲۱۷۹۵۱۰۸۱ در واتساپ ارسال بفرمایید، همکاران ما در کمترین زمان، ویدیوی مورد نظر را خدمتتان ایمیل خواهند کرد.
با شکل گیری مفهوم برندسازی شخصی، افراد هم مانند شرکت های تجاری نیازمند اقداماتی نظیر طراحی استراتژی، برنامه ریزی بازاریابی و تبلیغات هستند تا بتوانند مهارت ها و توانایی های خود را به دیگران بشناسانند. برای این مهم، یکی از بهترین روش ها استفاده از نسخه
تغییر یافته بوم مدل کسب و کار است که برای برندسازی شخصی بازآفرینی شده است. لوییجی سنتنارو، بنیان گذار مؤسسه بیگ نیم، بر اساس بوم مدل کسب و کار استراوالدر، مدلی برای برندسازی شخصی تدوین کرده است که فرآیند برندسازی شخصی را به نحوی کاملاً گویا و تصویری بیان می کند. با استفاده از این مدل کاربردی می توانید استراتژی برند خود را بسازید، آزمایش کنید و بهبود ببخشید.
1- Brand Judgments: قضاوت ها نسبت به برند
عبارتند از نظرات شخصی مشتریان و ارزیابی های آنها از برند که از کنار هم گذاردن عملکردهای متفاوت و تداعی های تصویری از برند در ذهن مشتریان شکل می گیرد.
2- Brand Feelings: احساسات نسبت به برند
پاسخها و عکس العمل های احساسی مشتریان به برند است. این احساسات با جریانات و تاثیرات اجتماعی ناشی از برند مرتیط هستند.
3- Brand Image: تصویر برند
به مفهوم نگرش مشتریان نسبت به برند که بر پایه ی تداعیات ذهنی آنها نمود می یابد. به بیان دیگر تداعیات ذهنی از برند، سایر گره های اطلاعاتی مرتبط با گره یک برند در حافظه ما هستند و مفهوم برند را برای ما روشن تر می سازند.
4- Brand Awareness: آگاهی از برند
آگاهی ما از برند با قدرت گره اطلاعاتی در حافظه هریک از ما مرتبط است؛ توانایی مشتریان در شناسایی برند، تحت شرایط گوناگون، نشان دهنده میزان آگاهی آنها از برند است. آگاهی از برند یکی از عوامل اصلی در خلق ارزش افزوده برند بوده و همچنین یکی از عوامل کلیدی تاثیرگذار بر سطح دانش مشتریان از برند به شمار می آید.
5- Brand Associations: تداعی های برند
این شاخص بازاریابی از تداعیات ذهنی و نگرش های عمیق مصرف کننده در خصوص برند است. شامل فاکتور های 4 گانه ارزش ادراک شده، هویت برند، تداعیات از محصول و تداعیات سازمانی است. تداعیات ذهنی باید از قدرت، مطلوبیت و تمایز کافی در نزد مشتری برخوردار باشند. مزایای برخورداری از سطوح امتیاز بالا در شاخص تداعیات ذهنی از برند عبارتند از:
1. بهبود تصویر ذهنی مشتری از برند
2. ارتقای سطح دانسته های مشتری از برند
3. افزایش تکرار و حجم خرید به جهت ایجاد نزدیکی میان مشتری و برند
تداعیات برند و به دو نوع اصلی و فرعی شکل می گیرند. تداعیات اصلی تحت تاثیر محصول و ویژگی های آن حاصل میگردد، در حالیکه تداعیات فرعی تحت تاثیر سایر عوامل جانبی نظیر شرکت، کشور سازنده، چهره ها و شخصیت های اجتماعی و فرهنگی، شبکه محصول و غیره شکل گرفته و بر بنیان فکری مصرف کننده در خصوص یک برند تاثیرگذار است.
6- Brand Strategy: استراتژی برند
برنامهای است برای توسعه سیستماتیک برند به منظور دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده. استراتژی برند باید براساس چشم انداز برند شکل گرفته و بر خاسته از اصول متمایز سازی و جذب مستمر مشتریان باشد. این استراتژی بایستی عملکرد کلی شرکت را به منظور اطمینان یافتن از صحت رفتارهای برند و تجارب سالم از برند تحت هدایت و کنترل داشته باشد
ﺣﺘﻤﺎ در ﺣﻮزه ﺑﺎزارﯾﺎﺑﯽ ﺑﺤﺚ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺪﯾﻨﮓ ﻧﯿﺰ و ( ﺑﺎزارﯾﺎﺑﯽ ﻣﺤﺘﻮا) ﺑﺎزارﯾﺎﺑﯽ ﻣﻔﮫﻮم ﻧﻤﻮده ﺑﺮﺧﻮرد اﯾﺪ .در ﺗﻤﺎم اﯾﻦ ﻣﻮارد ﺣﺘﻤﺎ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮔﻔﺘﻤﺎن ﺑﺮﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﺨﺎطﺐ از ﮐﺎﻧﺎل ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻣﺤﺘﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﺣﺎﺋﺰ اھﻤﯿﺖ اﺳﺖ .ﺣﺘﯽ اﮔﺮ ﻣﺤﺘﻮای ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪه از ﻧﻮع ھﻤﻮاره ﻣﺤﺘﻮای ﺳﺒﺰ. ﺑﺎﺷﺪ، ھﻤﭽﻨﺎن ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺳﺎزﻧﺪه آن دﻗﺖ ﻧﻤﻮد.
اﮔﺮ ﻣﺤﺘﻮای ﺗﻮﻟﯿﺪی ﺷﺪه ی ﺷﻤﺎ ﺣﺎوی ﻟﻮﮔﻮی ﺷﺮﮐﺘﺘﺎن ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺨﺎطﺒﺘﺎن ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺧﺬ و ﺑﺮﻧﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﻨﺪه اﯾﻦ ﻣﺤﺘﻮا ﭘﯽ ﺑﺒﺮد ؟
اﮔﺮ ﻣﺨﺎطﺒﯿﻦ از طﺮﯾﻖ ﮐﺎﻧﺎل رﺳﺎﻧﻪ ھﺎی ﻣﯽ ای ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﻪ ﻣﺤﺘﻮای ﺗﻮﻟﯿﺪﺷﺪه ﻣﺎ دﺳﺘﺮﺳﯽ ﭘﯿﺪا ﺑ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ اﯾﻨﺎن ﻣﺘ ﺎﯾﺪ ﻮﺟﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺪ ﭘﺸﺖ ﺗﻤﺎم اﯾﻦ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺤﺘﻮاﺳﺖ ؟
اﮔﺮ ﺗﻮﺟﻪ و دﻗﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، اﺟﺰای ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﺤﺘﻮای ﺗﻮﻟﯿﺪﺷﺪه دارای ﺻﺪا و آھﻨﮓ ھﻤﮕﻮن و ھﻢ آھﻨﮓ ﻧﺒﻮده و اﺟﺰای ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ دھﻨﺪه ﺑﺎزارﯾﺎﺑﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ اﯾﺠﺎد ﯾﮏ ﺗﺼﻮﯾﺮ واﺣﺪ از ﺑﺮﻧﺪ ﻣﻨﺠﺮ ﻧﺨﻮاھﺪ ﺷﺪ .اﯾﻦ اﻣﺮ ﺧﻮد ﺳﺒﺐ ﮔﺮدد ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺪ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ادﺑﯿﺎﺗﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺎ ﻣﺨﺎطﺒﺶ دﯾﺎﻟﻮگ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
اﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺎﭘﺎﯾﺪار از ﺑﺮﻧﺪ، ﻏﺎﻟﺒﺎ در ﮐﺴﺐ وﮐﺎرھﺎی در ﺣﺎل رﺷﺪ و ﯾﺎ ﮔﺎه در زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺤﺘﻮا ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮدی در ﺧﺎرج از ﺳﺎزﻣﺎن و ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ ﺳﻔﺎرش ﺳﺎزﻣﺎن ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯽﮔﺮدد، ﻣﺎﻧﻨﺪ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﺟﻢ آزاد ﻗﺮار اﺳﺖ ﺗﻌﺪاد زﯾﺎدی از ﻣﺘﻮن ﭼﻨﺪ ﺳﺎﯾﺖ را ﺑﺮاﯾﻤﺎن ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ،دﯾﺪه ﻣﯿﺸﻮد .در اﯾﻦ ﺻﻮرت ﻣﮑﺮرا دﯾﺪه اﻧﺘﺨﺎب ام ﮐﻪ ﻧﻮع ادﺑﯿﺎت و ﻣﺘﻮن ﺷﺪه ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﺤﺘﻮﯾﺎت ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺗﺮ ﺗﻮﻟﯿﺪﺷﺪه اﺳﺖ و ﺣﺘﯽ ﻟﻐﺎت ﺗﺨﺼﺼﯽ ﮐﺎرﺑﺮدی آن ﺣﻮزه ﻓﻨﯽ و ﻋﻠﻤﯽ درﺳﺘﯽ ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﻧﺸﺪه اﺳﺖ . و ﯾﺎ اﺻﻼ ﻣﺤﺘﻮای ﺗﻮﻟﯿﺪﺷﺪه ﻣﻮرد ﻧﯿﺎز ﻣﺨﺎطﺒﯿﻦ نبوده است.
شاید از ﺧﻮد ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺮا ﺻﺪای ﺑﺮﻧﺪ ﻣﮫﻢ اﺳﺖ ؟
ﺻﺪای ﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی اﯾﺠﺎد ﯾﮏ وﺟﮫﻪ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺮای ﺑﺮﻧﺪ اﺳﺖ. ﻣﯽ ﺻﺪای ﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﺟﺎزه دھﺪ ﮐﻪ در ﻓﻀﺎی ﺗﺨﺼﺼﯽ، ﺟﺎﯾﮕﺎه ﺧﻮد را ﻣﻌﺮﻓﯽ و ﺑﻪ راﺣﺘﯽ از ﺳﺎﯾﺮ ﺑﺮﻧﺪھﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ و ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﺷﻮﯾﺪ .ﭘﺎﯾﺪاری ﺻﺪا و واژﮔﺎن ﺑﺮﻧﺪ ﺑﺮای ﺗﺤﮑﯿﻢ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺪ در ﯾﮏ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎﯾﯽ ﺧﺎص ﺑﺴﯿﺎر ﺣﯿﺎﺗﯽ اﺳﺖ و ﻧﯿﺰ ﺑﺮ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ھﺎی اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺤﺘﻮا به ﺻﻮرت ﻣﻮﺛﺮ ﻋﻤﻞ ﺷﻮد
در اﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ وظﯿﻔﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺑﺮﻧﺪ ﺗﮫﯿﻪ ﺟﺪوﻟﯽ از ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺻﺪای ﺑﺮﻧﺪ اﺳﺖ ﺗﺎ راھﻨﻤﺎﯾﯽ ﺑﺮای ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺤتوا باشد.
پرسونال برندینگ راهکار یا رویه ایست که برای ایجاد ویژگی های لازم یک نام تجاری(نه صرفا تمامی آنها) برای یک انسان یا فرد استفاده می شود، به این ترتیب افرادی همچون کارشناسان، کار آفرینان و هنرمندان میتوانند در زمینه های کاری خود صاحب اعتبار، شهرت، شخصیت و ارزشی قابل ارائه همچون یک نام تجاری یا برند شوند.
پیشینه این موضوع از سالهای دور میان مردمان دهه ها و صده ها بین مردمیان به صورت عامه وجود داشته است اما تاریخچه علمی آن تحت عنوان برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ اینگونه است که برای اولین بار درآگوست سال ۱۹۹۷ مجله “Fast Company Magazine” در مقاله ای که توسط استاد و صاحب نظر علم مدیریت تام پیترز چاپ ش، اینگونه مطرح شد:
روند
کمپین پرسونال برندینگ نحوه ی اجرا، ارتباط قوی و سازگار، و خاص و منحصر به فرد را برای شما ایجاد می کند. پرسونال برندینگ در میان بسیاری از مسائل سرگرم کننده، چهره های سیاسی، و ورزشی شایع است. در کسب و کار افرادی همچون Donald trump ، Martha stewart و jack Welch که مارک های بزرگ شخصی و قابل توجهی هستند و موفق شده اند که فعالیت های خود را ترویج و رشد بدهند و مارک های شخصی برای خود ایجاد کنند.
Donald trump نشان می دهد که چگونه پولدار شوید. Martha stewart به شما نشان می دهد که چگونه زندگیتان ظاهری زیبا داشته باشد. jack Welch به شما نحوه مدیریت یک کسب و کار را نشان می دهد.
پرسونال برندینگ به طور معمول با یک شناخت از شما در مورد صلاحیتهای اصلی، تخصص، نشان دادن توانایی و سطح شناخت، اطلاعاتی که توسط تحقیقات بازار انجام می شود آغاز می شود. باید به سوالاتی در حول و حوش نیاز هایی که در مورد شما و آن چه نیاز دارید برای رسیدن به بهترین موقعیت و آنچه شما را متمایز از دیگران در این زمینه و یا فضا می کند پاسخ داده شود
پرسونال برندینگ متشکل از سه عنصر است:
• ارزش طرح: برای چه چیزی تلاش می کنید؟
• تمایز: چه چیزی باعث ایستادگی شما می شود؟
• بازار: چه چیزی باعث راضی شدن شما می شود؟
۱) شناخت مخاطب
بهترین برندها یا نمانامها شناخت کاملی از خصوصیات جمعیتی بازار هدف و علایق و شیوهها و ابزارهای ارتباطگری آنان دارند. به استثنای ابرشرکتهای زنجیرهای مثل والمارت، اکثر کسب و کارها به دنبال مخاطبان هدف مخصوصی هستند.
شناخت بازار هدف از آن رو اهمیت دارد که ضمن حفظ هویت کلی یک برند زمینه را برای رساندن صدا به مشتریان و دسترسی به کارزار تبلیغاتی، فراهم میکند و در عین حال به خلق یک پیوند انسانی و ارگانیک بین شرکت و مخاطبانش کمک میکند. پر واضح است که نمیتوان همهی سلایق را پاسخ داد. به همین دلیل تلاش برای جلب رضایت همه (بهعبارتی نادیدهانگاری مفهوم یک بازار هدف) میتواند معکوس عمل کند و عملا باعث شود برند یک شرکت تضعیف شود و شکست بخورد. یافتن رهیافت برندسازی درست در وهلهی نخست مستلزم شناخت بازار هدف است.
۲) بیهمتایی (یا منحصربهفردی)
یک هویت یا شخصیت برند مستلزم وجود چیزی متمایز و مشخص است. برای نمونه ، اپل را در سراسر جهان به خاطر محصولات خلاقانه و نیز جاذبهی زیباشناسی و مینیمالیستی(ابزارکسازی) میشناسند. پیتزا دومینو مجبور بود که به مشتریانش تضمین بدهد که پیتزاهایشان تا ۳۰ دقیقه خواهد رسید و در غیر اینصورت مجانی هستند.شرکت تامس(TOMS) برای ایجاد جاذبهی فروش به ازای خرید هر جفت کفش یک جفت کفش را به رایگان به کودکان نیازمند اهدا میکند. خلق یک شخصیت یا هویت در عرصهی اقتصاد و دنیای کسب و کار به یک ایدهی انقلابی نیاز دارد. به عبارتی دیگر مستلزم چیزی مشخص و خاص است که آن را از رقبا متمایز کند. در دنیای واقع، وجود یک شرکت فقط با یک شگرد و قابلیت منحصر به فرد امکانپذیر است مشروط بر آن که آن شگرد واقعا خوب باشد. به محض این که شرکت به آن شگرد پی ببرد بهتر است روی آن متمرکز شود و به موقع آن را عرضه و معروف کند. آیا میدانید کدام محصول، خدمت یا جاذبهی فروش بیهمتا در توان و استعداد شرکت شما وجود دارد؟ اگر نمیدانید بهتر است از همین حالا راهبرد برندسازی خود را آغاز کنید.
۳) اشتیاق
با این که در کوتاهمدت میتوان یک برند را بدون اشتیاق ساخت، ولی حفظ و ماندگاری آن در بلند مدت امکانپذیر نیست. وقتی شما گذشتهی آدمهای بسیار موفق مثل استیوجابز را بررسی میکنید میبینید که همهی آنان یک شور و شوق یا اشتیاق وصفناپذیر داشتند که آنان را به حرکت وامیداشت تا سخت کار کنند و مداوما به افتخار و کامیابی دست یابند. آن اشتیاق به تعصب، حمیت، و لذت ناب میانجامد، که به انسانهای دیگر نیز سرایت میکند. مشتریان اغلب فقط نسبت به یک محصول یا خدمت تعصب و وفاداری نشان میدهند، که این علاقه مندی به نوبه ی خود به تبلیغات و ارجاعات شفاهی میانجامد. اشتیاق و عشق وافر همچنین به شرکتها کمک میکند که در برابر مشکلات و شداید مقاومت کنند.
۴) یکسانی
وقتی مشتریان برای تکرار خرید به یک شرکت یا محصولات و خدمات آن مراجعه میکنند معمولا انتظار دارند همان سطح کیفیت را که اولینبار تجربه کردند دوباره دریافت کنند. رستورانها و کیفیت غذاها و خدمتشان بهترین مثال از این دست است. آدمها دوست ندارند از شرکتی خرید کنند که نمیتوان به یکسانی یا ثبات کیفیت آن اتکا کرد.
با این که اکثر صنایع از رقبا و رقابت اشباع شدهاند ولی نداشتن ثبات یا یکسانی کیفیت میتواند دلیل کافی برای مشتریان باشد تا از جاهای دیگر خرید کنند. به همین دلیل است که اهمیت دارد یک استاندارد کیفی معینی برای محصول یا خدمت رعایت شود، مک دانلدز مثال بارزی از یک برند است که یکسانی و ثبات رویهی شگفتانگیز و کمنظیری را به نمایش میگذارد. این قدرت برتر صنعت تغذیهی فوری به مشتریان پر و پا قرصش منویی از غذاها را عرضه میکند که در سراسر جهان یک دست و یکسان است. تفاوتی ندارد که یک نفر غذایش را در فلوریدا یا چین سفارش بدهد چون اطمینان دارد که بیگمک در همه جا طعم و مزهی یکسان دارد.
۵) رقابت
رسیدن به سطح برتر جهان کسب و کار به هیچ وجه کار آسانی نیست. برای آن که یک برند بتواند نامی را برای خود بسازد لازم است اعضای تیم در رقابت کامیاب شوند و دائما در جنب و جوش باشند که بهتر بشوند. این اصل اساسی جوهرهی کتاب سیهاکز کوچ پیت کارول، با عنوان “همیشه برنده”، و نیز روش مدیرت تیم توسط وی است. هیچیک از بازیگران اصلی هر صنعتی به امید مصرفکنندگانشان نمینشینند. برعکس، آنان دوست دارند بدون خستگی در راستای برندسازی، و بهینهسازی برندشان آن قدر تلاش کنند تا از انتظارات مصرفکنندگان پیشی بگیرند. نتیجهی نهایی میتواند یک برند باشد که به طور مداوم در راس و فراز صنعت جای دارد.
۶) معرفی
بخش بزرگ دیگری که به عنوان یکی از ویژگیهای برندهای متمایز و موفق شناخته شده است توانایی دسترسی به مصرفکنندگان از طریق چند کانال اطلاعرسانی و ارتباطگری است. بدیهی است که شرکتهای بزرگ از مزیت تبلیغات برخوردارند، چون بودجهی بازاریابی بزرگتر و روابط پردامنهتری دارند.
آنها میتوانند هزینهی تبلیغات هنگفت تلویزیونی را بپردازند، در مجلات مشهور و پرطرفدار جهانی نقش اصلی را داشته باشند، و رتبهی بالایی را در نتایج موتورهای جستجوگر اینترنتی مثل گوگل کسب کنند، با این وجود، اینترنت و رسانههای اجتماعی فاصلهی بین شرکتهای بزرگ و کوچک را باریکتر کردهاند. در حال حاضر در مقایسه با گذشته ابزارهای اطلاعرسانی بیشتری وجود دارد که به تمام شرکتها فرصت ساختن برندشان را میدهد. هر شرکتی با حضور در شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، توئیتر، لینکداین، و گوگلپلاس میتواند تقریبا به هر مصرفکنندهای دست یابد. فقط باید بداند چگونه این کار را انجام دهد.(مهمترین بخش یا ویژگی همین است.)
۷) رهبری
مثل هر جامعهی پررونق یا تیمهای ورزشی، عموماً یک رهبر بانفوذ نیز ورای هر برند موفقی است. این آدم برای شرکتهای بزرگ ممکن است مدیر ارشد اجرایی(عموما مدیرعامل) باشد. ولی در شرکتهای کوچکتر معمولا خودمالک این نقش را برعهده دارد. برای هماهنگ کردن کوششهای اعضای تیم و حرکت به سوی یک چشم انداز راهبردی از یک برند، یک نفر باید پیش قدم شود و هدایت کشتی را بر عهده بگیرد. این رهبر مشکلات غامض را حل و فصل میکند و برای ایجاد هماهنگی بین افراد به عنوان رابط بین بخشهای متفاوت عمل میکند. رهبران همچنین انگیزهدهندگان و مشوقان ماهری هستند و خوب میدانند چگونه توانمندیها و قوتهای اعضای مختلف تیمها را بیشینه کنند.